سر هم فریاد می زدند اما آنقدر بلند نبود که به گوش ما که در طبقه ی دوم نشسته بودیم و پنچره مان هم باز نبود برسد. سر هم فریاد می زدند و من گوش هایم را تیز کرده بودم که دختر ناگهان جیغ زد: دیگه نمی خوام ببینمت» صدایش آنقدر بلند بود که مو به تنم سیخ شد. نگاهم به نگاه میم» برخورد کرد و در همان حال که یک لبخند مسخره روی لبمان بود به جیغ های پی در پی دختر گوش می کردیم و صدای پسر که بلندتر از دختر فریاد زد: اهههههه» سپس صدای ترمز لاستیک شنیده شد و دختر که برای آخرین بار جیغ زد. من و میم» چشم هایمان گرد شد و با حرف میم» که گفت مُرد» دوتایی ظالمانه، پقی زدیم زیر خنده.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها